۱۳۹۳/۰۶/۱۴

پس چرا چشمت خُمار می گرفته؟


«آمد چون ستاره»
با صدای: رامش و منوچهر





مرد:
آمد چون ستاره در شامم دوباره
امشب مثل هرشب بی‌مهری نداره
مستی؟

زن: اوه نه، نه!
مرد: هستی؟
زن: نه والله

مرد: پس چرا چشمت خُمار می گرفته؟
زن: چشمم مِی دارد، مستی می‌بارد
تا شوی مست از نگاهم رفته رفته

مرد: ای در مستی افسانه، شدم آخر دیوانه
زن: من مست و تو دیوانه، که برد ما را خانه

هر دو:
ای در مستی افسانه، شدم آخر دیوانه
من مست و تو دیوانه، که برد ما را خانه

زن: من دام عشقم
مرد: رام عشقم
زن: سرخوش از می جام عشقم
مرد: زیباپرستم
زن: من همچو آتش گرم و سرکش
مرد: من به شعلۀ آن روی دلکش پروانه هستم
مرد: ای در مستی افسانه شدم آخر دیوانه
زن: من مست و تو دیوانه، که برد ما را خانه

هر دو: . . .

* * *

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر