یک ترانهسرود بارانی
این ترانهسرود در پاییز سال ۱۳۵۹ در کاستی به نام «پرواز»
منتشر شد. نام شاعر و خوانندهاش را هرگز ندانستیم. هر که بود، از دل ما میگفت و
از زبان ما میخواند و پُر بود از نگرانیها و امیدهایمان.
بهار تودهها شکفت
خورشید داره بیرون میاد
تو روشنای آسمون
اما داره بارون میاد
بارون میاد، بارون میاد . . .
به دست پُر توان خلق
پرندهها آزاد میشن
شکوفهها گل میکنن
ویرونهها آباد میشن
اما داره بارون میاد
بارون میاد، بارون میاد . . .
ای خفته در خون و سرود
بر پرچم سُرخت درود
آزادی زحمتکشان
آواز و پیغام تو بود
تو خشم و فریاد منی
پیوسته در یاد منی
تصویر فردای سپید
ایران آباد منی
خنجر به قلب هر ستم
فریاد کینهخواه تو
خون تن پرندهها
آینهدار راه تو
ابر سیاه خصم ما
هرچی بباره بیامون
در روشنای خشم ما
میمیره توی آسمون
بشنو رفیق راه من
همرزم دلآگاه من
تو گرگ و میش آسمون
اگه داره بارون میاد
از پشت ابرای بهار
خورشید بازم بیرون میاد
از پشت ابرای بهار
خورشید بازم بیرون میاد
. . .
. . .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر