یادی از
مرتضی احمدی که این روزها گویا در بستر بیماری است .
مرتضی احمدی را نسل پیش از ما
به عنوان پیشپردهخوان میشناخت. برای نسل من، او هم به عنوان گویندۀ برنامههای رادیویی و صداپیشه، و هم به عنوان خوانندۀ ترانههای مردمی و
روحوضی صدایی بسیار آشنا است. او در روایت و حفظ این «ضربی»خوانیها که
قدیمیترین و اصیلترین نواهای تهران هستند، بسیار کوشیده است. به گمان من
این ترانه حکایت گفتوگوی جوان مجردی است با
مادرش. یا احیاناً با همسری که با او سر ناسازگاری دارد.
منو سر لج ننداز، میرم زن میگیرم
چی گفتی؟
این ور، اون ورم ننداز، میرم
زن میگیرم
چی گفتی؟
قر تو کمرم ننداز، میرم زن
میگیرم
خنده به لبم ننداز، میرم زن
میگیرم
کاری به دستم ننداز، میرم زن میگیرم
گریه تو چشم ننداز میرم زن
میگیرم
حرف تو گوشم ننداز، میرم زن
میگیرم
غم تو دلم ننداز، میرم زن میگیرم
پایین و بالام ننداز، میرم
زن میگیرم
درد تو پاهام ننداز، میرم زن
میگیرم
غصه تو سینهام ننداز، میرم
زن میگیرم
. . .
داد سرم نزن، سرم درد گرفت
درد گرفت، درد گرفت، سخت و
سفت
. . .
من اگه برم زن بگیرم، شرط و
شروطی داره
من اگه برم زن بگیرم، راه و
رسومی داره
من اگه برم زن بگیرم، قول و
قراری داره
من اگه برم زن بگیرم، قرار و
مداری داره
من اگه برم زن بگیرم، سؤال و
جوابی داره
من اگه برم زن بگیرم، حساب و
کتابی داره
من اگه برم زن بگیرم، چون و
چرایی داره
من اگه برم زن بگیرم، برو و
بیایی داره
من اگه برم زن بگیرم، گفت و
شنودی داره
من اگه برم زن بگیرم، بگو و
مگویی داره
شرق و شروق، شق شق
ترق و تروق، تق تق
. . .
سواد میخواد، من که سواد
ندارم
کفش میخواد، لباس میخواد،
ندارم
تربیت و شعور میخواد، ندارم
سیم و زر و زور میخواد،
ندارم
فهم میخواد، کمال میخواد،
ندارم
جمال بیمثال میخواد، ندارم
قالی و قالیچه میخواد، ندارم،
خدا جون
واسه سر عقد، خنچه میخواد،
ندارم، خدا جون
دختره رونما میخواد، ندارم
زیرلفظی طلا میخواد، ندارم
چادر و روسری میخواد، ندارم
مطرب و انتری میخواد، ندارم
شلیته و شلوار میخواد، ندارم
صد تا شتر بار میخواد، ندارم
خونه میخواد، مهریهی کلون میخواد
آینه میخواد، شمعدون میخواد
شیر بهای نقد میخواد
شربت و شیرینی میخواد
یه جشن اعیونی میخواد
مهمون و مهمونی میخواد
ندارم، ندارم، ندارم!
خدا جون! ندارم! ندارم!
خدا جون! ندارم! ندارم!
. . .
پس حالا که چنینه
درد بیدرمون من، دوا و درمون
نمیشه
سوغات شهر فرنگ، زیرۀ کرمون
نمیشه
تخته نمد به مولا، قالی کاشون
نمیشه
یه خروار، مَن نمیشه
تاریکی، روشن نمیشه
من که ز مال دنیا، یک عباسی
ندارم
بهتره زن نگیرم
نه از شما، نه از خودم،
رودرواسی ندارم
بهتره زن نگیرم، نگیرم، نگیرم!
بِرَم، بِرَم که لیلی مجنون
نمیشه
یک متر دبیت مشکی، واسه فاطی تنبون نمیشه
متن این ترانه احتیاج به هیچ
توضیح اضافه ندارد و حرف این «ضربی»، که یقیناً هفتاد سالی قدمت دارد، به نحوی
برای ما امروزیها آشنا است و جملاتش را کم و بیش از جوانان دور و اطرافمان میشنویم.
جلد دوم:
قهرمان جلد اول (همان عزب اوغلی آس و پاس ترانۀ اول) گویا راهی برای درمان درد خودش پیدا کرده.
«ضربی»
«برفتم بر در شمس العماره» را اغلب ما حتی در مهمانیهای خانوادگی شنیدهایم. و
چون به شنیدن آن عادت داریم، کمتر به معنا و مفهوم متن آن دقت کردهایم.
مردی به دیدار «دلبر»ی میرود
که در شمس العماره خانه دارد. شبی را با او میگذراند و وقتی «دلبر» مزد کار خود
یا لااقل خرج شراب و کباب را طلب میکند، مرد جاخالی میدهد.
بله، البته این راه از زن
گرفتن آسانتر است و حرف این «ضربی» هم در جامعۀ امروز ما حرف تازهای نیست.
متاسفانه.
برفتم بر در شمس العماره
همونجایی که دلبر خانه داره
برفتم من دم در، زدم من حلقه
بر در
بیامد پشت اون در
بگفتا «کیستی تو؟»
گفتمش «من! درو وا کن.
من ابول چلاقم، درو وا کن.
قلچماغم، درو وا کن.
مثل گربۀ براقم، درو وا کن!»
درو وا کرد.
سلام گرمی به ما کرد.
منو جا کرد.
شرابم داد، خوریدم من.
کبابم داد، مکیدم من.
جا انداخت، کپیدم من.
. . .
[صبح
روز بعد]
صد تومان خواست، نداشتم
شصت تومان خواست، نداشتم
چل تومان خواست، نداشتم
سی تومان خواست، نداشتم
بیست تومان خواست، نداشتم
ده تومان خواست، نداشتم
پنج تومان خواست، نداشتم
دو تومان خواست، نداشتم
یه تومان خواست، نداشتم
پنجزاری خواست، نداشتم
دوزاری خواست، نداشتم
یکقرون خواست، نداشتم
دهشاهی خواست، نداشتم
صناری خواست، نداشتم
یه شاهی خواست، نداشتم
یه سیگار خواست، نداشتم
تهسیگار خواست، نداشتم
من بیچاره نداشتم
من درمونده نداشتم
نداشتم، نداشتم، نداشتم،
نداشتم!
[خودتان
مبالغ درخواستی را به واحد پول امروز تبدیل کنید.)
پینوشت:
میمیرم و غش میکنم واست، آه در بساط نیست
قبالۀ باغ بهت میدم، قلم و
دوات نیست.
این دو «ضربی» را در کنار هم
آوردم چون هردو از نداری میگویند.
ضربی اول با «ندارم، ندارم» و
«ضربی» دوم با «نداشتم، نداشتم» تمام میشود.
به دو ضربی بسنده کردم و می
دانم که این قصه سر دراز دارد.
و تا چنین است پاسخ همۀ راه
حلها هم «نمیشه!» است.
بزرگترین مجموعه ترانه های گرد آوری شده از این هنرمند رو میتوانید در آرشیو ,,یادش بخیر ,,داشته باشد
پاسخحذف