مرد:
ساقی امشب از آن مینا
جامی پر کُن بهسلامت ما
زن: از غم رستم
وز این شادی مستم مستم
که تو یار منی
به کنار منی
مرد:
به دو چشمم پا نهادی
جلوه دادی بر سرای من
ز جهان بیگانه گشتم
تا تو باشی آشنای من
زن:
دل و دینم شد ز دستم
ز می عشق تو مستم
تو گلی من خارم ای گل
تو بُتی، من بُتپرستم
نروم از سرای تو
به دامنت نهادهام سر
که حلقۀ زر به دست من کردی
مرد:
نکشم پا ز کوی تو
به هستیام تو جلوه دادی
که عشق و شادی به همره آوردی
هر دو:
ساقی امشب از آن مینا
جامی پُر کن بهسلامت ما
ساقی امشب از این شادی رُخسار ما
شده آینهای ز محبت ما
چه خوش از تو بُوَد
شب صحبت ما
* * *
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر