بهنظر میآید این یک ترانۀ فلکلوریک
باشد که متن آن از چهارخطیهای بسیار لطیف و دلنشین تشکیل شده.
زن:
مجنون مجنون مجنون جان
مرا کشتی به ارمان [ارمان: امید و آرزو]
در این صحرا نامدی
دلم را کردی ویران.
نکنی گل زرده [گل زرد را]
داره میانش پرده
از دستک تو ظالم
زبانم نمیگرده.
مرد:
لیلی لیلی لیلی جان
دلم را کردی ویران
در این قشلاق نامدی
مرا کشتی به ارمان
چشم سیاه زاغت
مادر نبیند داغت
مادر بیند, نبیند
عشاق نبیند داغت.
زن:
از بالا باران آمد
یارم به دالان آمد
یک بوسه طلب کردم
چشمش به گریان آمد.
مرد:
سر چشمه رسیدم
قد و بالایت را دیدم
قد و بالا چه باشد
چشم سیاهت را دیدم
مجنون مجنون مجنون جان
مرا کشتی به ارمان [ارمان: امید و آرزو]
در این صحرا نامدی
دلم را کردی ویران.
نکنی گل زرده [گل زرد را]
داره میانش پرده
از دستک تو ظالم
زبانم نمیگرده.
مرد:
لیلی لیلی لیلی جان
دلم را کردی ویران
در این قشلاق نامدی
مرا کشتی به ارمان
چشم سیاه زاغت
مادر نبیند داغت
مادر بیند, نبیند
عشاق نبیند داغت.
زن:
از بالا باران آمد
یارم به دالان آمد
یک بوسه طلب کردم
چشمش به گریان آمد.
مرد:
سر چشمه رسیدم
قد و بالایت را دیدم
قد و بالا چه باشد
چشم سیاهت را دیدم
* * *
خیلی زیباست هم شعرش هم آهنگش یاد احمد ظاهر و ژیلا گرامی باد
پاسخحذف