۱۳۹۳/۰۵/۰۶

رویای کاغذی





کاغذ
صبور و محتاط است
پرحوصله و رازدار
گرد می‌گرید
شکننده می‌شود
بوی نا می‌گیرد
آتش می‌گیرد

صدا
آتش‌پاره است
شنگ و بازی‌گوش
قهقهه و هق‌هق دارد
جیغ می‌شود
نجوا می‌شود
آواز می‌شود
خاموش می‌شود

صدای من
از من با هوش‌تر است
زبانش نمی‌گیرد
می‌داند
عقربه‌ها عقب‌عقب نمی‌روند
می‌داند
کلام را نمی‌شود برگرداند
بی آن‌که واژه‌ها
نامفهوم و کدر شوند

صدای من
راه خانۀ تو را بلد است
در و پنجرۀ بسته جلودارش نیست
هر شب
از گلوی من می‌پرد
می‌آید می‌نشیند کنار بالش تو
بوسه و قصه و لالایی می‌شود

بلد است
روی خنده‌های تو تاب بخورد
قلندوش جمله‌های عاقلانۀ تو
آلبالو گیلاس بچیند
و پروانه بگیرد

صدا و دست هایم
سرِ تو با هم حسادت دارند

دست‌هایم
حرف تو که می‌‌شود
عرق می‌کنند، می‌لرزند

دست‌هایم
خجالتی هستند
خو کردۀ کاغذ و جوهر

دست‌‌هایم
فقط بلدند
خواب ببینند

۱۹ ژوئیه ۲۰۱۴

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر