شب چون به چشم اهل جهان خواب میدود
میل تو گرم، در دل بیتاب میدود
در پردهی نهان ِ دلم جای میکُنی
گویی به چشم خستهتنی خواب میدود
میبوسمت به شوق و برون میشوم ز خود
چون شبنمی که بر گل شاداب میدود
میلغزد آن نگاه شتابان به چهرهام
چون بوسهی نسیم که بر آب میدود
وز آن نگاه، مستی عشق تو در تنم
آنگونه میدود که می ناب میدود
بر دامنم ز مهر بنهْ سر، که عیب نیست
خورشید هم به دامن مرداب میدود
وز گفتگوی خلق مخور غم، که گاهگاه
ابر سیه به چهرهی مهتاب میدود.
* * *
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر