۱۳۹۳/۰۶/۰۳

دخترک نوجوان شهر کجا رفت؟


ژاله اصفهانی شاعر معاصر

تولد: ۱۳۰۰ اصفهان ـ درگذشت: ۱۳۸۶ لندن


بیشتر ایام زندگی را در خارج از ایران گذراند. او بعد از انقلاب اسلامی به ایران بازگشت و پس از مدت کوتاهی دوباره راهی دیار غرب شد. زنده رود (در مسکو)، ای باد شرطه، ترنّم پرواز، موج در موج، خروش خاموشی، سرود جنگل و شکوه شکفتن از جمله مجموعه شعرهای او هستند.

این شعر در سال ۱۳۵۹ در کاستی تحت عنوان «صدای شاعران» منتشر شد.
شعر «بازگشت» را با صدای ژاله اصفهانی بشنوید

 


کوچه همان کوچه است و شهر همان شهر
کوه همان کوهسار و نهر همان نهر
بیشه همانجا و زنده‌رود همانجا
گنبد و گلدسته و منارۀ زیبا
هست همان‌سان حماسۀ ابدیت
بانگ بلند اذان و قدرت ایمان
نام امام و جهاد و جنبش و عصیان
بر در و دیوارها هزار شعار است
شهر پس از انقلاب گرم به کار است
شهر هنرمند شهر صنعت و پیکار
شهر گرفتار فقر و ثروت بسیار
خندۀ فیروزه‌ها و رقص طلاها
در پس ویترین و در هیاهوی بازار
تازه‌تر از باغ‌های صبح بهاران
باغ گل قالی است و نقش قلمکار
میوه فراوان کنار کوچه و میدان
چشمه پُر از بُهت بچه‌های گرسنه
بوی دل‌انگیز نان تازۀ خوشرنگ
ساحل زاینده‌رود و جمع جوانان
هی خبر از جبهه‌ها و هی خبر از جنگ
جنگ که نابود باد روحش و نامش
این همه خون و خرابه باد حرامش
باز چراغان شود به یاد شهیدان
پنجره‌ها دکه‌ها کنار خیابان
یک سو آوارگان جنگ تبهکار
یک سو مردان دل‌سپرده به پیکار
در ره حفظ وطن تفنگ‌ به‌دوشند
عازم و عاصی و خشمگین و خموشند
طرح پُرافسون شهر و پرتو مهتاب
رود همان رود و آب رود نه آن آب
دخترک نوجوان شهر کجا رفت
سوخت و شد دود و دود او به هوا رفت
یا که چو مرغی از آشیانه پرید او
رفت و دگر روی آشیانه ندید او
یا که پس از سال‌های دوری و پرواز
آمده اکنون به سوی لانۀ خود باز
پرسه زنم کو به کو و خانه به خانه
از همه گیرم سراغ گمشده‌ام را
گویند او بود و شادی دل ما بود
سایۀ آن دختر جوان همه‌جا هست
گه سر آن کوه و گه به ساحل این رود
می‌دود او با شتاب اینجا، آنجا
می‌رود او جستجو کنان سوی فردا
دخترک نوجوان شهر کجایی
پیش بیا! ما دو آشنای هم هستیم
همره و هم‌روح و هم‌نوای هم هستیم
سرخی روی تو چین چهرۀ من شد
عمر من و تو فدای عشق وطن شد
وه که چه خرسند و سربلندم از این کار
دورۀ تاراج و تاج گزمۀ مکار
خواست که برگردم و چو بنده شوم من
نزد وطن خوار و سرفکنده شوم من
گوش نکردم به حرف پرخطر او
تا نشوم دود و دودۀ شرر او
درد وطن ماند و رستگاری وجدان
با دل پراشتیاق و دیدۀ بیدار
گرچه همه عمر من به رنج سفر رفت
هیچ نگویم که عمر رفته هدر رفت
خوب برو دخترم خدات نگه‌دار
من به که گویم برو، تو دیرزمانی‌ست
رفته‌ای و هیچ‌گاه باز نگردی
آی جوانی! جوانه‌ای که شکُفتی
در پسرانم که میوه‌های من هستند
رفتی و من می‌روم، چه جای تاسف
این همه جان جوان چو جان من هستند
بوده چنین تا که بوده است زمانه
جا به گل و میوه داده است جوانه
باز من و آسمان صاف سپاهان
این‌همه چشم پرانتظار درخشان
دیدن یار و دیار آرزویم بود
شکرگزارم که زنده ماندم و دیدم
با همه دیری به آرزوم رسیدم
اینک آغاز هستی من و شعرم
رشد و شوفایی نهال امیدم

* * *

 

۲ نظر:

  1. سلام. با تشکر بسیار، حافظه یاری نمی کرد به یاد آورم این شعر را و از پیدا کردنش در این جا بسیار خوشحال شدم.
    آیا دسترسی به کاست صدای شاعران دارید و یا عنوان سایر شعرها را می دانید؟ باز هم ممنون.

    پاسخحذف
  2. سلام دوست عزیز. بله من آن کاست را به شکل ام پی 3 دارم و میتوانم فایلها را در اختیار شما بگذارم. البته در مورد عنوان و شاعر برخی اشعار مطمئن نیستم.
    با احترام.
    ش.ه.

    پاسخحذف