در سایه سار شعر و ترانه
۱۳۹۳/۰۴/۰۵
ای بس بهارها که بهاری نداشتم
ترانهای از ساختههای استاد جلیل زلاند بر روی شعر «دختر و بهار» از فروغ فرخزاد
دختر کنار پنجره غمگین، تنها نشست و گفت:
«ای دختر بهار حسد میبرم به تو
عطر و گل و ترانه و سرمستی تو را
با هرچه طالبی به خدا میخرم ز تو»
بر شاخ نوجوان درختی شکوفهای
با ناز میگشود دو چشمان بسته را
میشست کاکلی به لب آب نقرهفام
آن بالهای نازک زیبای خسته را
خورشید خنده کرد و ز امواج خندهاش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج به نرمی از او رمید
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت: «چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم.»
خورشید تشنهکام در آن سوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود
می رفت روز و خیره در اندیشهای غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود.
* * *
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر