۱۳۹۳/۰۳/۲۳

در سایه سار ترانه و «دو صدایی‌ها»



در این وبلاگ مورد بحث و بررسی ما عمدتاً ترانههای دو صدایی قدیمیتر هستند. منظورم از «قدیم»، زمانیست که ترانه هنوز به شکل کاملاً کلاسیک در مثلث ترانهسرا، آهنگساز و خواننده جا میگرفتند؛ و نه ترانههایی که با الهام از موسیقی غربی در غالب گروهی (Band  ) اجرا میشوند و در بسیاری از موارد «چند صدایی» هستند.



قصد من اینجا به هیچ روی ارزشگذاری و برتری دادن به ترانههای کلاسیک در برابر این ترانههای مدرنتر نیست. منظور معرفی و گفتوگو در باره‌ی بخشی از ترانههایی‌ست که اگر دست نجنبانیم گرد فراموشی بر آنها خواهد نشست.
در موسیقی ایرانی، ترانههای «دو صدایی» گوناگونی داریم:

ـ دو صداییهایی که واقعاً به صورت گفتوگو یا دیالوگ طراحی شدهاند.
بسیاری از اینگونه «دو صدایی‌ها» ترانهی فیلم هستند. این ترانهها اغلب محتوای عاشقانه دارند. عاشق و معشوق یا ـ گاهی که رخصت با هم بودن دارند ـ مغازلهی را در غالب ترانه میریزند، یا دور از هم ـ هر کدام در جایی ـ از درد جدایی میخوانند.

در ترانههای مردمی یا به اصطلاح کوچهبازاری اما ما به «دو صدایی‌ها»یی برمیخوریم که یک نمایشنامهی کوتاه را به شکل ترانه عرضه میکنند. این نمایشنامههای بسیار متراکم گاهی رنگی از طنز دارند و گاهی صحنهی برخوردی هستند میان زن و مرد در فضایی بیرون از خانه.

در این گونه «دو صدایی‌ها» حضور مشاغل و اصولاً ارتباط فروشنده و خریدار بسیار پررنگ است. از «جناب سروان افسر پلیس» گرفته تا «رانندهی تاکسی»، از «دکتر» و «آتشنشانی» گرفته تا «عکاس» و «نانوا» و «کلهپاچه فروش».

همه جور کار و کاسبی در این ترانهها پیدا میشود. مرد فروشنده است و زن خریدار. مرد طبیب است و زن بیمار. مرد آتشنشان است و زن گرفتار آتش. اما آنچه که این موقعیتهای ترانهای را از حالت روز مرهی اینگونه ارتباطات متمایز میکند رنگ و بو، یا پایان عاشقانهی این قصهها است. در گردشی تدریجی مرد، بیمار و خریدار میشود و زن، دلدارِ اغلب ستمکار.

البته با کمی دقت، در مییابیم که این ستمکاری، اندکی نمایشی است و دلدار از همان اول هم بیمیل نبوده و . . . بله. . . میرسیم به یک پایان شاد.

ـ ترانههایی که ـ با توجه به متن ترانه ـ برای یک صدا نوشته شده و بعداً به صورت دو صدایی اجرا شدهاند. از این جمله است یکی از زیباترین و ماندنیترین «دو صدایی‌ها»ی موسیقی ایران، ترانهی «جوی مولیان» با صدای بانو مرضیه و استاد بنان.

ـ در موسیقی افغانستان به ترانههای دو صدایی بسیاری بر میخوریم. دو صداییهای احمد ظاهر و ژیلا، احمد ظاهر و هنگامه، فرهاد دریا و مهوش و . . .
چه در افغانستان و چه در ایران بسیاری از دو صداییها توسط یک زوج هنرمند اجرا شده. گمانم بیراه نگفتهام اگر اشاره کنم که در جوامع دارای فرهنگ مذهبی و متاسفانه اغلب زنستیز، داشتن یک همسر هنرمند، کار خواندن را برای زنان آسانتر میکند. همین همسر، گاهی به چتر محافظی تبدیل میشود در برابر فرهنگی که حریم خصوصی زنان هنرمند را کم و بیش جدی نمیگیرد و دنبال بهانه میگردد که زنان را مرعوب و از صحنه خارج کند. رکتر بگویم: فرهنگی که هنر را به کالا تبدیل میکند، از هنرمند و بالاخص از زن هنرمند هم انتظار دارد که به هر سازی برقصد

جمله ی معترضه:
خوشبختانه این روزها بانوان زیادی خودشان ساز میزنند و نوازندگان بسیار خوبی هم هستند. هر چند کسی را وا نمیدارند به ساز شان برقصد. آخر ـ بین خودمان بماند ـ واقعاً اصلیترین خواهش ساز این است که به آن گوش بدهند. که شنیده شود. که فهمیده شود. حالا اگر کسی دلش خواست و با آن رقصید هم که چه بهتر! اجباری نیست. نمیشود.

از این گونه «دو صدایی‌ها»ی اجرا شده توسط یک زوج هنرمند میتوان به کار های مشترک «وجیهه و فرید رستگار»، «رحیم و پرستو مهریار» و . . . در افغانستان، و «رامین و تیلا»، «نرگس و سلمکی»، و . . . در ایران اشاره کرد.

ـ دو صدایی های محلی:
ما از بانو شمس و ناصر مسعودی چندین ترانهی گیلکی در دست داریم. البته ناآشنایی من به زبان گیلکی و دیگر اقوام ساکن این مرز و بوم تنها مانع برای بررسی و معرفی ترانه های محلی است. اینجا و در این زمینه است که یاری و همکاری دوستداران این ترانهها می‌تواند کارساز باشد.

ـ گروه دیگری از «دو صدایی‌ها»ها، همنواییهایی هستند که در چارچوب کار و برای دلنشین ساختن موقعیتی که بهخودی خود سخت و طاقت فرسا است، شکل میگیرند. نغمههایی که هنگام بافتن قالی، در کشتزار و . . . خوانده میشوند.

چرا «دو صدایی‌ها»؟
شاید چون این دو صداییها ـ بهخاطر حضور حداقل یک زن ـ گاهی بهانه و پنجرهای هستند برای نگاهی به تصویر زن در ترانه. شاید چون این دو صداییها گاهی راهی هستند برای رمزگشایی ارتباط عاشقانه. شاید فقط چون من «دو صدایی‌ها»ها را دوست دارم.

* * * 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر